کودکان واقعا چه میخواهند؟ چرا گاهی بچهها اذیت میکنند؟ چرا دوست دارند جاهایی بروند که نباید بروند؟ چرا کارهایی را انجام میدهند که مورد پسند والدین نیست؟ چرا دعوا میکنند، مسخره میکنند، به حرف گوش نمیدهند، سر و صدا راه میاندازند یا جرو بحث و خرابکاری راه میاندازند؟ و چرا ظاهراً میخواهند پدر و مادرشان را کلافه کنند؟
بچهها فقط به یک دلیل به اذیت و آزار میپردازند: آنها نیازهایی دارند که برآورده نشده است، در حالی که ما فکر میکنیم هیچکدام از نیازهای فرزندانمان را نادیده نگرفتهایم. آنها علاوه بر غذا، لباس و اسباببازی، نیازهای دیگری هم دارند که ورای احتیاجات اولیه هستند؛ نیازهایی که برآورده کردن آنها نه تنها بچهها را شاد میکند، بلکه سبب دوام و بهبود زندگی خودمان هم میشود.
داستان زیر شاید موضوع را شفافتر کند:
در سال ۱۹۴۵، جنگ جهانی دوم به پایان رسید و اروپا در معرض ویرانی قرار گرفت. یکی از مشکلات حاد آن دوران، مراقبت از کودکان بیسرپرست بود. در این میان، سوئیس تیم بهداشت خود را به منطقهی جنگزده اعزام کرد. یکی از پزشکان مأموریت یافت تا در مورد بهترین روش مراقبت از این کودکان تحقیق کند. شیوههای مراقبتی در مناطق مختلف با هم متفاوت بود.
در برخی مناطق، بیمارستانهای صحرایی مجهزی برپا بود که کودکان در تختخوابهای کوچک فلزی در آرامش به سر میبردند و در بخشهای کاملاً بهداشتی با شیرهای دارای فرمول ویژه توسط پرستاران ملبس به یونیفرم تغذیه میشدند.
از آن طرف، در یکی از روستاهای دور افتادهی کوهستانی، یک کامیون بدون هیچگونه تجهیزات متوقف شد و راننده از اهالی محل پرسید: میتوانید از این بچهها مراقبت کنید؟ و بعد تعدادی نوزاد را به آنها سپرد و رفت. در آنجا تعدادی کودک دیگر و چندین سگ و تعداد زیادی بز دیده میشد. بچهها در آغوش زنان روستایی شیر بز مینوشیدند.
پزشک سوئیسی روش آماری مرگ و میر را برای مقایسهی نحوهی مراقبت از کودکان به کار برد. او مشاهده کرد که وضع کودکان در روستاها نسبت به بچههای همسن خود، که تحت مراقبتهای ویژه در بیمارستانها بودند، بهتر بود.
دکتر چیزی را کشف کرد: "کودکان برای زندگی محتاج محبت و عشقاند."
کودکان در بیمارستانهای محلی همهچیز داشتند به جز محبت و انگیزهی زندگی. در حالی که در روستا، بچهها را بیشتر در آغوش میگرفتند، با آنها بازی میکردند و آنها محبت را احساس میکردند، بنابراین زنده ماندند. بله! کودکان نیازمند تماس، نگاه محبتآمیز، توجه و تأیید، لبخند، داشتن محیط پر شور و شاد، صداهایی از قبیل آواز، حرفزدن ، لالایی و... هستند و این موارد برایشان ارزش حیاتی دارد.
پس دوستشان بدار و محبت آنها را جلب کن، تمام گنجینهی قلب خودت را برایشان بگشا، روزهایشان را از شادی پر کن و در خوشی و شادمانی معصومانهی ایشان شریک باش. طفولیت جز روزی گذرا نیست؛ آگاه باش که برای همیشه از دست خواهد رفت.