عادات غذایی

یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در شکل‌گیری الگوی غذایی، عادات و رفتارهای غذایی ما است.‌

الگوی غذایی تعیین‌کننده چگونگی انتخاب، آماده کردن، طبخ، مصرف و نگهداری مواد غذایی است، که ریشه در عوامل مختلفی، نظیر شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، جغرافیایی، مذهبی، کشاورزی و بسیاری عوامل دیگر دارد که نسل به نسل منتقل‌شده و با باورهای ما ارتباط مستقیم دارند.

عادات غذایی هم مثل هر عادت دیگری معمولاً بدون تفکر و تعمق و بدون آگاهی انجام می‌شود .

اگر این عادات غذایی معمول نامناسب باشند می‌توانند اثرات نامطلوب و گاه جبران‌ناپذیری در سلامت ما به‌جای گذارد.

بنابراین برای رسیدن و داشتن الگوی غذایی صحیح و برخورداری از تغذیه متعادل و متنوع، شناخت عادات غذایی دارای اهمیت بسزایی است.

عادات غذایی که نیازمند تغییر هستند (قسمت اول)

  • یکنواختی برنامه غذایی روزانه‌

یکی از ضروریات این است که در برنامه غذایی روزانه تنوع مواد غذایی وجود داشته باشد. زیرا جذب و سوخت‌وساز بعضی از مواد غذایی در حضور مواد دیگر بهتر انجام می‌شود.

مثلاً برای جذب ویتامین A موجود در ذرت بهتر است آن را با کره یا روغن‌زیتون سرو کرد. یا کلم برکلی بهتر است با گوجه‌فرنگی و لیموترش میل شود، پنیر با گردو یا زیتون و...

این مسئله برای کودکان که در حال رشد هستند، بانوان باردار و مادران شیرده حائز اهمیت است.

از طرفی هر ماده غذایی دارای ویتامین و املاح محدودی است و ارزش غذایی آن کامل نیست اما با ایجاد تنوع ما می‌توانیم نیازهای تغذیه‌ای سلول‌های بدنمان را تأمین کنیم.

مثلاً ماکارونی ازنظر زنجیره پروتئینی کامل نیست و بهتر است با گوشت یا پنیر و سبزی‌ها میل شود.

  • حذف وعده‌های غذایی

برخی از افراد خصوصاً برای پیشگیری یا درمان چاقی ۱ یا ۲ وعده غذایی خود را حذف می‌کنند.

این امر نه‌تنها باعث کاهش وزن و تناسب‌اندام نمی‌شود بلکه با گرسنگی طولانی و افت قند خون و ایجاد عوارضی نظیر ضعف، سستی، خستگی، سرگیجه، اضطراب، بی‌حوصلگی، و عوارض عصبی مثل پرخاشگری، بدن به‌طور سیستماتیک سعی در ذخیره چربی می‌نماید.

معمولاً این برنامه نمی‌تواند پایدار باشد و کنار گذاشته می‌شود و افراد با این روش مجدداً چاق می‌شوند.

از طرفی با حذف وعده غذایی یا حتی میان وعده‌ها به دلیل افت قند افراد در وعده بعد حجم غذای بیشتری دریافت می‌کنند و معمولاً خیلی تند و با شتاب غذا میل می‌کنند.

بنابراین بهتر است علاوه برداشتن ۳ وعده‌غذای اصلی در برنامه روزانه خود ۲ تا ۳ میان وعده هم داشته باشیم.

در ضمن با خوردن حجم‌های کم در وعده‌های بیشتر ما می‌توانیم از کاهش قند خون جلوگیری کنیم،

خلق‌وخوی شاد داشته باشیم و به تناسب‌اندام برسیم.

  • استرس یا هیجان هنگام صرف غذا

هر نوع تنش به هنگام سرو غذا موجب اختلال در ترشح آنزیم‌ها و شیره‌های گوارشی شده درنتیجه در هضم و جذب مواد غذایی اختلال ایجاد می‌کند. و مواد مغذی به‌طور کامل جذب سلول‌های بدن نمی‌شوند، که این روش ادامه‌دار می‌تواند منجر به سوءتغذیه و اختلالات گوارشی شود.

  • مصرف مواد غذایی فاقد ارزش تغذیه‌ای

خوراکی‌هایی مثل: آب‌نبات، اسنک‌های شور، غلات حجیم‌شده، نوشابه‌های گازدار و... حجم معده را پر می‌کنند و اشتها را برای غذای اصلی کاهش می‌دهند. درنتیجه چون نیاز سلولی تأمین نمی‌شود فرد دچار سوءتغذیه و ضعف در سیستم ایمنی بدن می‌گردد.

این نوع مواد غذایی پرانرژی هستند و سبب چاقی می‌شوند. تداخل‌های تغذیه‌ای ایجاد می‌کنند و جذب ریزمغذی‌ها به مشکل برمی‌خورد.

در مورد کودکان و نوجوانان کاهش رشد را به دنبال دارد.

از طرفی به علت نحوه آماده‌سازی، طبخ و نگهداری، ارزش غذایی خود را از دست می‌دهند. و در برخی موارد به دلیل عدم رعایت نکات بهداشتی در فرایند تولید اشکالات بهداشتی دارند.

  • مصرف مواد غذایی فاقد فیبر

مصرف مواد غذایی فاقد ارزش غذایی برای خوشمزه شدن اغلب حاوی نمک، قند و رنگ فراوان هستند این افزودنی‌ها ازیک‌طرف مانع جذب ریزمغذی‌ها می‌شوند و از طرف دیگر ذائقه افراد خصوصاً کودکان عزیز را تغییر می‌دهند و باعث می‌شود که معمولاً تمایل کودکان به خوردن میوه و سبزی‌ها کاهش یابد.

انواع سبزی‌ها، حبوبات، غلات سبوس‌دار، آجیل و خشکبار و میوه‌های تازه خصوصاً باپوست سرشار از ماده‌ای به نام فیبر است. فیبر نقش مهمی در سلامت انسان دارد. فیبرها موادی هستند که هنگام خوردن لازم است زیاد جویده شوند.

فیبرها در پیشگیری و درمان یبوست، کاهش کلسترول و قند خون، حفظ سلامت قلب و عروق، کاهش انواع سرطان‌ها خصوصاً سرطان دستگاه گوارش، کاهش بروز فتق و واریس نیز نقش بسزایی دارند.

ادامه دارد...

سخت ولی لذت‌بخش

یکی از جملاتی که وقتی ازدواج می‌کنید زیاد می‌شنوید این است: تا وقتی بچه‌دار نشدید معنی واقعی لذت از زندگی را درک نخواهید کرد.

این جمله مخصوصاً در اوایل زندگی مشترک بسیار گنگ است. یکی از دوستانم خاطره‌ای از زمانی تعریف می‌کرد که دختردار شده بود. او می‌گفت با همسرم مشغول تماشای فیلم عروسی‌مان بودیم که ناگهان با تعجب به او گفتم: آخر چطور ممکن است ما بدون وجود دخترمان این‌قدر شاد بوده باشیم!

شادی؟ باوجود موجوداتی که همیشه یک لیست بلند از نیازهایشان انتظارتان را می‌کشد؟ همان‌هایی که شب‌ها گریه می‌کنند و وقتی فقط دو ساعت از خواب شبانه گذشته بیدارتان می‌کنند تا مرحله بعدی شیر و پوشک را بگذرانید.

یعنی می‌شود باوجود لباس‌هایی که همیشه کثیف می‌شوند و خانه‌ای که هیچ‌وقت از حمله اسباب بازی‌ها و خوراکی‌های ریخته شده در امان نیست هم شادبود؟ حالا داستان مریضی‌ها و مراحل مختلف رشد بماند برای وقتی دیگر. باور کنید این‌ها فقط بخش کوچکی از چالش‌های یک پدر و مادر است.

اما به نظر من بله می‌شود شادبود. آن‌هم نوعی شادی و سرور که در عمق وجود انسان ریشه می‌کند و تابه‌حال تجربه نکرده است. من دو بار مادر شدن را تجربه کردم و هر بار به این یقین رسیده‌ام که این موجودات سخت‌ترین ولی لذت‌بخش‌ترین مهمان‌هایی هستند که وارد زندگی ما شدند.

دقیقاً همان روز که اولین بار بعد از واکسن فرزندتان تب می‌کند و شما چندساعتی در نگرانی و عذاب می‌گذرانید. و هنگامی که تب فروکش کند و او لبخند بزند می‌فهمید که این لبخند برای شما از همه‌چیز ارزشمندتر است.

همان وقتی که انبوه لباس‌های کوچک کثیف را می‌شورید فدای قد و بالایش می‌شوید. آن روز که در هر کمد و کشو یک اسباب‌بازی پیدا می‌کنید لبخند می‌زنید. بله همان شب‌های بی‌خوابی لحظه‌ای که سرش را با اطمینان بر شانه‌تان می‌گذارد و بخواب می‌رود احساس می‌کنید مثل یک کوه استوار هستید.

آن وقتی‌که دست‌های کوچک و لطیفش را به شما می‌دهد و کنارتان راه می‌رود گویی در باشکوه‌ترین رژه عالم شرکت کرده‌اید. هر بار که به آغوشتان می‌پرد و با چشمانی که از اشتیاق لبریز است نگاهتان می‌کند و منتظر است تا حرفی بزنید با خود می‌گویید کاش این لحظه ابدی بود.

و هرروز و هرسال که می‌گذرد و این موجود قد می‌کشد و تواناتر می‌شود، از خودتان می‌پرسید آیا این انسان عزیز و دوست‌داشتنی فرزند من است؟

بله تجربه سال‌ها زندگی به من آموخت که هیچ لذتی ساده به‌دست نمی‌آید. و البته یکی از این لذت‌های ماندگار و بسیار پیچیده و سخت دعوت از موجوداتی بنام بچه به زندگی‌تان است.

من از سوسک می‌ترسم

من از سوسک می‌ترسم، خیلی زیاد

بله من خیلی از سوسک می‌ترسم و سال‌هاست این ترس همراه من است. تقریباً با هیچ جنبنده دیگری مشکل ندارم و تا وقتی بچه‌دار نشده بودم این جریان فقط یک حالت شخصی من بود. اما با به دنیا آمدن دخترمان متوجه شدم که همان‌طور که کودکان رفتارهای ما را می‌آموزند، ترس‌های ما نیز به آنها منتقل می‌شود.

چاره‌ای نبود بالاخره باید خودم را کنترل می‌کردم و البته با ترسم مواجه می‌شدم. یک روز وقتی دخترم دوساله بود به دستشویی رفتم. حواسم به بیرون بود که ناگهان شنیدم دخترم مشغول صحبت است. اما با چه کسی؟ و یا چه چیزی؟

وقتی‌که در را باز کردم دخترم ایستاده بود و یک سوسک قهوه‌ای ده سانتی‌متری روبرویش. جناب سوسک با آرامش خاصی شاخک‌هایش را تکان می‌داد. دخترم هم با اشتیاق و تعجب به این موجود نگاه می‌کرد و حرف می‌زد. ای‌کاش در آن لحظه دوربین داشتم و این صحنه جالب را ثبت می‌کردم. البته که بعد از سال‌ها هنوز به‌وضوح در خاطرم مانده است.

خوب باید چه می‌کردم؟ مشکل یکی دوتا هم نبود. هر حرکتی از طرف من باعث می‌شد سوسک جان فرار کند. مشکل بعدی هم این بود که مراسم کشتن ایشون چطور برگزار شود تا به روحیه لطیف فرزندم آسیب نزنم!

خوب من چندان فضای فکر کردن نداشتم، سعی کردم حواس دخترم را با چیز دیگری پرت کنم. اما او اشتیاقی نشان نمی‌داد و همچنان کنجکاو این موجود قهوه‌ای شاخک‌دار بود. مراسم سوسک گیری شروع شد. تنها کاری که کردم این بود که با سرعت هرچه بیشتر مراسم تمام شود. بعد از چند دقیقه تعقیب و گریز جنازه سوسک جان به بیرون از خانه منتقل شد و تمام.

در طی سال‌ها بارها تلاش کردیم تا محبت به حیوانات و زیبایی حشرات را به دخترمان بیاموزیم. اما او این روزها به شدت از حشرات می‌ترسد. این تجربه به من یاد داد که آنچه درون ما می‌گذرد تأثیرش بر تربیت کودک بسیار بیشتر از حرف زدن با وی است. در واقع هرچه ما هستیم مربی اصلی فرزندمان است.

 

دختر مو قرمز من

وقتی حرف از خاطرات بچه‌ها می‌شود به نظرم زیباترین و شیرین‌ترین اون‌ها اولین بار دیدن دست‌های کوچک و صورت قشنگشون هست. البته امیدوارم که این لحظات برای همه مادرها و پدرها شیرین باشد. به هرحال بعضی از کودکان دارای نقیصه‌ای مادرزادی هستند و این عاملی می‌شود تا این لحظات خاص غم‌انگیز شوند. برای من هم دیدن چهره دختر کوچولوی قرمز رنگم (موهای دخترم قرمز است) بهترین تجربه دوران مادر شدنم بود. من درطی سال‌ها با لحظه‌لحظه بزرگ‌شدن، راه‌رفتن و حرف‌زدن او لذت بردم.

یکی از این خاطرات لذتبخش مربوط به روزی بود که دخترم منتظر اعلام نتایج قبولی مدرسه تیزهوشان بود. او برای قبولی مدت‌ها درس خوانده و تلاش کرده بود. یک روز که من طبق معمول درحال دنبال کردن اخبار بودم، چشمم به اعلام اسامی قبول شدگان تیزهوشان افتاد. اما حدس می‌زدم دخترم ممکن است قبول نشده باشد و این خبر او را ناراحت می‌کند. پس به اتاق دیگری رفته و دنبال اسم او گشتم. وقتی اسم دخترم را بین قبول شدگان دیدم خیلی هیجان‌زده شدم. جیغ زدم و او را از سالن صدا کردم. جیغ من آنقدر بلند بود که بعد گذشت سه سال دخترم می‌گوید مامان صدای تو هنوز در گوشم میپیچد.

آن روز فهمیدم که دیدن و لمس کردن موفقیت بچه‌ها حتی از موفقیت خودمان هم شیرین‌تر و لذت‌بخش‌تر است. به قول معروف واقعاً قند تو دل آدم آب میشه! انگار که تمام دنیا را به تو می‌دهند. در اون لحظه هیچ چیز دیگری نمی‌خواهی بجز در آغوش گرفتن فرزندت با تمام وجود. خداوند رو هزاران بار بلند بلند شکر می‌کنید. و بعد انرژی خودتون رو برای رسیدن فرزندتون به پله‌های بلندتر ترقی بیشتر می‌کنید. امیدوارم که همه مامان و باباها این لحظات رو لمس کنند.

یک موجود پشمالو در خانه ما

شما از اون دسته آدم‌هایی هستید که کلاً فایل ارتباط با حیوانات رو تو زندگیشون بستن. یا همین‌الان هم یه موجود پشمالو و بامزه تو خونتون راه می‌ره؟!

به نظرتون وجود یک حیوان خونگی برای رشد و سلامت بچه‌ها مفید هست یا ممکنه به اون‌ها آسیب بزنه؟ البته من اینجا نمی‌خوام از مزایا و معایب حیوان خانگی برای کودکان بنویسم. برای من از کودکی وجود یک حیوان در خانه عادی بود. علاقه زیاد من و همسرم به طبیعت و موجودات زنده باعث شد تا یکی از گزینه‌های کادو تولدش خیلی اوقات یک حیوان کوچولو باشه.

حضور یک موجود کوچک در خانه و تماس نزدیک دخترمون با اون چند موضوع رو به ما یاد داد. اول اینکه باوجود علاقه زیاد به حیوانات این روزها گاهی شاهد ترسش از بعضی موجودات زنده هستیم. و جریان این ترس چندان ربطی به تماس از کودکی نداره. و ممکنه در هر سنی و گاهی با یک اتفاق ساده به وجود بیاد. مطلب دیگه یادگرفتن توجه به نیازهای یک موجود زنده دیگه بود. غذا دادن، نظافت و رسیدگی‌های بهداشتی. و البته این هم باعث نشد که این روزها دختر ما یک انسان کاملاً مسئولیت‌پذیر و متعهد باشه.

حتی شما گاهی فکر می‌کنید با حضور یک حیوان خانگی فرزندتان مهربان‌تر و دلسوزتر هم خواهد شد. اما زمانی فهمیدم این هم تخیلی بیش نیست که با جسد نیمه‌جان هَمستِر جانمان در تخت خواب چشم تو چشم شدم!

تصور کنید بعد از یک چرت وسط روز، چشمتون رو باز کنید و با این صحنه مواجه بشین! هیچ مدرکی هم ندارید که بفهمید چه اتفاقی افتاده. تنها چیزی که مطمئن هستید اینه که خودبه‌خود این اتفاق برای این موجود بیچاره نیفتاده. لابد یه دخترکی هَمستِر بیچاره رو از خونه‌اش درآورده. و نمی‌دونم حین بازی چه بلایی سر این موجود بی‌گناه اومده.

خلاصه هَمستِر بی‌گناه مرد. و ما با مراسم خاصی دفنش کردیم. و یادم موند که قبل از هرگونه چرت وسط روز حواسم به امنیت همه موجودات زنده در خانه باشه. و البته یاد گرفتم که باید بین سن بچه و سایز و لطافت حیوان خانگی تناسب درستی برقرار باشد.