چطور درباره آن صحبت کنیم
خلاصه و اطمینانبخش صحبت کنید. یک کودک دبستانی ممکن است سؤالی بپرسد که به نظر فقط در ارتباط با یک اتفاق خاص است، مانند: «چی میشه وقتی میمیریم؟» شما میتوانید از سؤال او بهعنوان یک فرصت برای صحبت درباره مرگ استفاده کنید. اما درواقع در این موردتوجه اصلی او به این موضوع است که «آیا من در امنیت هستم؟» به او اطمینان دهید که در خطر نیست و همینطور شما و بقیه خانوادهاش در امنیت هستید، «ما همه خوبیم و قرارِ خوب باشیم» اینها کلماتی هستند که او میخواهد بشنود.
احساساتش را تأیید کنید. از گفتن این جمله پرهیز کنید: «ناراحت/ عصبانی نباش» (آیا خود شما احساس بهتری پیدا میکنید وقتی کسی این جمله را بگوید؟) احساسات او واقعی هستند و او نیاز دارد بتواند آنها را بیان کند. در عوض میتوانید بگویید: «من میدونم ممکن نگران باشی چون خیلی چیزا درباره سیل شنیدی. خداروشکر اینجا سیل نیومده و هیچ آبی هم نمیتونه وارد خونه ما به شه.»
از اتفاقی که افتاده برای آموزش همدلی و تحمل استفاده کنید. ممکن است کودک شما یک حمله تروریستی را با عنوان «آدم بدا عصبانی شدن» شنیده باشد. به او یادآوری کنید که ما آدمها نباید از خشونت برای بیان خشممان استفاده کنیم. «همه گاهی عصبانی میشن، ولی ما سعی میکنیم به کسی آسیب نزنیم. سعی میکنیم از کلمات برای حل مشکلاتمون استفاده کنیم.»
به او بگویید بزرگترها در حال تلاشاند تا او در امان باشد. بهعنوان فرد بالغ گاهی سخت است که قوت قلب دهنده باشیم در مواجهه با نگرانی خودمان از پرواز یا حتی زندگی در منطقه زلزلهخیز. ولی میتوانید به او بگویید (و به خودتان یادآوری کنید) که افراد بسیاری در حال کار و تلاشاند تا او در امنیت باشد. از مهندسین تا پلیس و خود شما والدینش. یک فاجعه میتواند باعث از بین رفتن اعتماد به توانایی بزرگترهای اطراف کودک در این سن شود. ولی شما میتوانید به او بگویید: «من هر موقع که بدونم خطری وجود دارِ مراقب تو هستم. بعضی وقتها ما درباره خطرات جدید یاد میگیریم و توی اون شرایط هم مراقب تو هستیم.»
به خاطر داشته باشید که او شاید بهاندازهای که به نظر میآید متوجه نباشد. کودکان دبستانی معمولاً پیچیدهتر از چیزی که واقعاً هستند به نظر میآیند. اگر او عکسهایی از بمبگذاری در کابل ببیند، کودکی که در یک جای دور زندگی میکند مثلاً در آریزونا، شاید کلاً متوجه نشود که تصاویر تلویزیون و اینترنت از افغانستان هستند، بسیار دورتر از خانه او. سعی کنید کمکم فهم او درباره اتفاق پیشآمده را کاوش کنید تا بتوانید هر دریافت اشتباهی را پاک کنید.
از قوت قلبهای غیرکلامی استفاده کنید. بعضی از بهترین نشانههایی که شما از میزان نگرانی فرزندتان میبینید بهطور غیرکلامی بروز میکند. در الگوی بازی، خواب و غذاخوردن، و خواهناخواه او کجخلق و وابستهتر میشود و یا در موارد دیگر پس رفت دارد. بسیار مهم است که شما هم بهطور غیرکلامی به او پاسخ دهید. اگر به نظر نگران میآید او را در آغوش بگیرید و ببوسید. بالاتر از همه سعی کنید زندگی روتین عادیتان را داشته باشید تا احساس امنیت در زندگی روزانهای که با آن آشناست تقویت شود.
به او کمک کنید درست عمل کند. در بسیاری از کودکان و بزرگترها نشان دادن واکنش درست به یک اتفاق به کم شدن اضطراب کمک میکند. شاید فرزند شما بخواهد آبمیوه بفروشد و سودش را به هلالاحمر بدهد، یا در یک پروژه خیریه مشارکت کند یا نامه تشکر به آتشنشانان و پلیسها بفرستد. این دست کارها میتوانند بهشدت التیامبخش باشند. این کارها به کودکان کمک میکنند حس اینکه به جامعهای وسیعتر از جامعه کوچک اطراف خودشان تعلق دارند را پرورش دهند. به شیوه درستی افرادی که قبلاً ندیده بودند را میشناسند و حس همدلی را پرورش میدهند. «رشد و پرورش مثبتی در برگرداندن اضطراب کودکان به عمل خوب وجود دارد.»
به توانایی خود در کمک کردن اعتماد داشته باشید. بهعنوان یک والد، این چالش برای شما وجود دارد که زمانی که خودتان احساس ناامنی میکنید به فرزندتان حس امنیت بدهید. به یاد داشته باشید محدود کردن تمرکز روی اخبار تکراری و ترسناک، چسبیدن به روتینهای آرامشبخش، و پیدا کردن راههای صحیح برای کمک به قربانیها به قوت قلب خودتان بهاندازه کودکتان کمک میکند. وقتی شما به خودتان کمک میکنید که با ضربه روحی روبرو شوید، به فرزندتان هم به همان اندازه کمک کردهاید. «کودکان فوقالعاده انعطافپذیر هستند.» با حمایت خوب، اکثر کودکان به خوبی رفتار میکنند.