زمانی که کودکان با مسئله یا کاری معنادار درگیر میشوند، نصیحتکردن و یا از مخمصه رهانیدن آنها جداً و واقعاً برایشان تحقیرآمیز است و شاید به منزلهی آسیب رساندن به اصالت روح آنان.
بسیار قدرتمند و موثرتر این است که بهطور متمرکز و احترامآمیز به صحبتهای آنان گوش دهیم و اینگونه وارد فضای احساسات و نگرانیهای کودکان شویم و فقط هنگامی که ظرف وجودشان خالی شد، با مطرح کردن تعدادی سؤالات روشنیبخش آنها را به سمت نتیجهگیریهای شخصی هدایت کنیم. بهاینترتیب به آنها کمک میکنیم که درک درستی دربارهی آنچه به نظرشان صحیح میآید، برسند.
والدین هرقدر "نصایح درخشانتری" ارائه دهند، کودکان خاموشتر و راکدتر میشوند، خصوصاً در سنین بلوغ که بسیار آسیبپذیرند.
مثال:
دختر ۱۴ ساله نزد پدرش رفت و گفت: "بابا، من نمیدونم چهکار کنم. وقتی در کنار دوستانم هستم خیلی کمرو و خجالتی هستم. چه کار باید بکنم؟" به جای تصدیق و تأیید این که چقدر این حالت دردناک است، پدر برای لحظهای فکر کرد و گفت: "خوب این قدر کمرو نباش!" نوجوان، در حالیکه احساس شرمندگی و نومیدی میکرد، برگشت و بدون اینکه معنی کارش را بفهمد، تصمیم گرفت دیگر هرگز مشکلاتش را با پدر مطرح نکند.
اما برای رسیدن به هدف بهتر است این گونه عمل کنیم:
- گوش سپردن عمیق و اندیشمندانه همراه با رعایت احترام
- تصدیق احساسات و تجربیات آنان
- با ظرافت و آرامی و با طرح پرسشهایی باز و انگیزنده، آنان را در رسیدن به درکی واضح و شفاف از خودشان هدایت کنیم.
بسیار ضروری است که سؤالاتی را طرح کنیم که جواب آنها برای ما مشخص نباشد. اگر مشتاق این باشیم که کودک پاسخی از پیش تعیین شده ارائه دهد، نمیتوانیم با موفقیت این کار را انجام دهیم. اجرای این روش نیازمند اعتماد و ترک عادات گذشته است. هنگامی که با به کارگیری این روش مشاهده کردیم که کودکمان خود به ارائهی راه حلهای خلاق نائل شده، بسیار شادمان میشویم و دوست داریم که باز هم آن را امتحان کنیم.
بدین ترتیب کودک حمایت میشود تا معلم خود باشد.
زمان لازم برای اجرای این نقش وقتی است که برای کودک مشکلی بغرنج پیش میآید در مورد اینکه در موقعیتی معین چه اقدامی صحیح و درست است. یعنی وقتیکه کودک خودش نیاز به یک تصمیمگیری اخلاقی را درک میکند.
البته این امری طبیعی است که در مقابل مسائل و مشکلات بخواهیم از کودکان خود حمایت کنیم، اما آنچه آنان نیاز دارند فرصتی است که قابلیتهای روحی و مهارتهای خود را توسعه دهند تا بتوانند بر مشکلاتی که جریان زندگی ناگزیر به وجود خواهد آورد فائق آیند.
قرار نیست هر مشکلی خیلی سریع حل و فصل شود. ممکن است کودک احتیاج داشته باشد که بعد از صحبت با ما مدتی فکر کند. شاید مایل باشیم زمانی را جداگانه یا با هم به دعا و تفکر بپردازیم، و یا دربارهی آن مطالعه کنیم. یک راه بسیار عالی برای پی بردن به ضمیر کودک این است که بعد از تأمل و تفکر از او بپرسیم به چه نتیجهای رسیده است.
شروع به این کار از اوان زندگی کودکان، امتیاز فوقالعادهای است برای آنان در مسیر تحقق رشد روحی و اعتمادبهنفس.