اسباب‌بازی جنسیت‌زده!

اسباب‌بازی جنسیت‌زده!

من از اون دسته آدم‌هایی هستم که اعتقاد دارم دختر و پسر تفاوت‌هاشون بیشتر در تربیت نمود پیدا می‌کنه، و تفاوت‌های فیزیولوژیکی یک دختر و پسر خیلی ناچیزتر از اونی هست که به حساب بیاد. تجربه‌ای که در دوبار بچه‌دار شدن داشتم هم این باور رو تشدید کرده.

اولین بچه دختر بود. اما تقریبا هرکسی من رو میدید می‌گفت تو پسر داری! آخه مدل شکمت مدل پسر هست. یعنی این عزیزان با یه نگاه به شکم از دستگاه سونوگرافی هم دقیق‌تر تشخیص می‌دادند. که البته خلاف گفتشون هم ثابت شد.

گاهی که ترشی می خوردم هی گفتن پسره، اما فرداش دلم شیرینی می‌خواست می‌گفتن دختره! جریان وقتی برای خودم جالب شد که دختر دومم به زندگی ما اومد. تقریباً تمام حالت‌های بارداریم متفاوت بود. اصلا یک دختر کاملاً متفاوت با اولی هم بدینا اومد.

دخترا بابایین و پسرا مامانی. ما یه دختر بابایی و یه دختر مامانی داریم. دخترا زودتر به حرف میافتن، واضح‌تر حرف میزنن، قرتی‌ترن، زودتر راه میافتن، کمتر گریه می‌کنن ... خلاصه که لیست فایل دسته‌بندی دختر و پسر بسیار طویل هست. اما درباره دو دختر ما در بسیاری موارد کاملاً متفاوت بود.

این جریان باعث شد سعی کنم تا ببینم ریشه رفتارهای بچه‌هام از کجاست. گاهی به این می‌رسیدم که ژنتیک و ارث سهم بزرگی داره. اما اکثراً می‌دیدم که نحوه تربیت ما بعنوان پدر و مادر، محیطی که بچه در اون رشد می‌کنه و حتی حال و هوای من در دوران بارداری همه تأثیر خیلی اساسی‌تری در شکل‌گیری شخصیت فرزندانم داره.

اینکه یکی جسور هست و یکی بسیار محتاط، اینکه یکی وسواسی و منظم هست و یکی کاملاً راحت و بریز و بپاش. یا اینکه یکی نقاشی و هنر خیلی دوست داره و یکی نجاری و کارای فنی. حتی انتخاب لباس‌هاشون هم نشأت گرفته از روحیات منحصر به فردشون.

ما برای دخترهامون هیچ نوع تفاوتی در انتخاب اسباب‌بازی از نظر جنسیت نگذاشتیم. این روزها که بزرگتر شدند می‌بینم که برای سرگرمی یا کارهاشون علاقه و نیازشون هست که در انتخاب تأثیرگذاره، نه اینکه اونها چون دختر هستند پس حتما باید صورتی بپوشن و عروسک‌بازی کنن.

من هنوز هم باور دارم که دختر و پسر در اصل اخلاق، در روحیات و در روش زندگی هیچ تفاوتی ندارند. اعتقاد دارم که اگر اونها رو بعنوان یک انسان ببینیم و بر همین اساس تربیت کنیم در آینده انسان‌هایی شادتر و سالم‌تر خواهند بود.

ده فرمان معلمی

 ده فرمان معلمی

از دیدگاه زنده‌یاد خانم توران میرهادی

ده فرمان یا به عبارتی ده صفتی که یک معلم خوب باید داشته باشد عبارتند از:

معلم باید متواضع باشد: معلم همیشه می‌آموزد؛ از شاگرد، از پدر و مادر، از مستخدم مدرسه. و در هر شرایطی در حال آموختن است. خودش هم شاگرد است و هم معلم. به همین سبب نمی‌تواند چیزی را برای خودش نگه دارد. او می‌گیرد و رد می‌کند. یعنی یک معلم همواره پر می‌شود و خالی می‌گردد. بنابراین اگر متواضع نباشد و طلب نکند و طلبگی نداشته باشد، نمی‌تواند همیشه بیاموزد.

معلم باید باحوصله باشد. کار تعلیم و تربیت بسیار طولانی است. معلم ذره‌ذره از زحماتش نتیجه می‌‌گیرد. کار معلم مثل کلید برق نیست که در یک حرکت کشف کند. حوصله‌ی راه‌یابی، حوصله‌ی حل کردن مشکلات و دیگر حوصله‌ها.

معلم باید دقیق باشد. اگر دقیق نباشد، نمی‌تواند ببیند. از لحظه‌ها و رفتارها می‌گذرد. از علامت‌هایی که شاگرد، محیط، پدر و مادر می‌دهند می‌گذرد. پس فقط دقت معلم است که می‌تواند او را در زمینه‌ی کارش را‌هنمایی کند.

معلم باید حالت بی‌طرفی علمی داشته باشد. یعنی تعصب نداشته باشد، زود قضاوت نکند و زود به نتیجه نرسد، بلکه مثل یک دانشمند شرایط را سبک و سنگین کند، علت را بیابد و پیش از قضاوت، سنجش‌های لازم را درباره‌ی شاگردش، کارش، رشته درسی‌اش و خودش داشته باشد.

معلم باید پایداری و مقاومت داشته باشد. اگر امروز معلم کارش به نتیجه نرسید و در روزهای آینده هم نتیجه نداد، همچنان در جهت مقصود پایداری کند تا شاگردش، خودش‌، کلاسش و مدرسه‌اش را به مقصد نزدیک کند. تا پدر و مادر را در زمینه‌ی هدایت کردن فرزندشان راهنمایی کند.

معلم باید ذهنی باز داشته باشد.گیرنده‌های معلم مثل گیرنده‌های تلویزیون در همه جهت‌ها باید کار کند و هیچ وقت بر روی یک موضوع نایستد. اگر معلم دیگری تجربه‌ای کرده است، ذهن باز معلم است که می‌تواند این تجربه را بگیرد و بسنجد و از آن بهره بگیرد. اگر بچه‌ای کار تازه‌ای کرده است، ذهن باز یک معلم است که می‌تواند این تجربه را بگیرد و بسنجد و از آن بهره بگیرد و از آن کار تازه کودک نکته‌ای بیاموزد که کار معلمی او را ثمربخش‌تر کند. اگر معلمی مقاله‌ای می‌خواند، ذهن باز اوست که می‌تواند نکته‌هایی از آن مقاله دریافت کند. اگر در جایی پژوهشی شده است، ذهن باز معلم از آن پژوهش بهره‌ای برای کارش می‌گیرد. ذهن معلم باید نسبت به تأثیرات خارجی باز باشد و واهمه‌ای نداشته باشد.

معلم باید انعطاف داشته باشد. خطری که معلمان را همیشه تهدید می‌کند این است که در روش و سبکشان متخصص می‌شوند و می‌گویند من به جز این روشِ تدریس هیچ روش دیگری را قبول ندارم. چنین چیزی درست نیست. باید قبول کرد و انعطاف داشت، رفت، دید، فهمید، نشست و گوش کرد. در حقیقت معلم باید گوش‌ها، چشم‌ها و ذهن باز در برابر همه تأثرات داشته باشد و انعطاف‌پذیر باشد.

معلم باید با شاگردانش رابطه‌ی صمیمانه و انسانی برقرار کند. در چنین حالتی است که محیط آماده می‌شود برای اینکه بچه بیاموزد. متأسفانه ما به نقش این رابطه‌ی صمیمانه به‌اندازه‌ی کافی آگاه نیستیم. این رابطه‌ی صمیمانه گاه با یک نگاه یا یک لبخند یا یک نوازش یا گفتن جمله‌ای کوتاه ایجاد می‌شود. به‌هرحال، چنین رابطه‌ای خیلی درونی است و آنچه به وجود می‌آورد خیلی متفاوت است. نمی‌شود فرمول‌وار بیان کرد؛ فقط باید مهارت داشت و به‌جا و به‌موقع حرکت مناسب را انجام داد.

معلم باید ظرافت و تعمق داشته باشد. معلمی کار فوق‌العاده ظریفی است. من گاهی در فیلم‌ها می‌بینم که دارند تلفن یا دستگاه رادیو و یا تلویزیون را سیم‌پیچی می‌کنند، سیم‌های نازک را می‌کشند و به هم وصل می‌کنند، یا نحوه استفاده از وسایل جراحی را می‌بینم که چقدر کار ظریفی است، ناگهان به نظرم می‌رسد که کار معلم از این هم ظریف‌تر است. در کار تعلیم و تربیت موج‌ها را نمی‌شود دید و ثبت کرد. من حرف می‌زنم شما ثبت می‌کنید ولی ما هیچ ارتباط سیمی با همدیگر نداریم! حالا فکرش را بکنید معلم چقدر باید در کارش ظرافت داشته باشد تا بتواند همه موج‌ها را در جهت پیشرفت کارش به حرکت درآورد. متأسفانه کمند معلمانی که این نکته را کاملاً درک کرده باشند و در عمل هم به آن رسیده باشند. یکی از کسانی که این نکته را به خوبی دریافته بود و در عمل هم به آن رسیده بود جبار باغچه‌بان بود. او دقیقاً به تمام ظرافت‌های معلمی رسید. هر نگاهش، هر واکنش و برداشتش نسبت به‌کاری که انجام می‌داد، درنهایت ظرافت بود و این آن جایگاهی است که معلم در حین کار عملی ورزیده می‌شود و تئوری چندانی به‌کارش نمی‌آید.

معلم باید قدرت طراحی و پیش‌بینی داشته باشد.

من روی این صفت تکیه می‌کنم. معلم باید زمان لازم برای مطالعه، طراحی و پیش‌بینی را داشته باشد و این طراحی را مثل یک دانشمند انجام بدهد. یعنی کار مستند و صحیح بکند و دقت واقعی علمی داشته باشد.

آنچه گفتم به ترتیب اهمیت نبود. چون هر یک از این صفات در جای خودش بسیار مهم است و هیچ‌یک بر دیگری برتری ندارد.

 

منبع: گفت‌و‌گو با زمان تدوین مسعود میرعلایی

یک موجود پشمالو در خانه ما

شما از اون دسته آدم‌هایی هستید که کلاً فایل ارتباط با حیوانات رو تو زندگیشون بستن. یا همین‌الان هم یه موجود پشمالو و بامزه تو خونتون راه می‌ره؟!

به نظرتون وجود یک حیوان خونگی برای رشد و سلامت بچه‌ها مفید هست یا ممکنه به اون‌ها آسیب بزنه؟ البته من اینجا نمی‌خوام از مزایا و معایب حیوان خانگی برای کودکان بنویسم. برای من از کودکی وجود یک حیوان در خانه عادی بود. علاقه زیاد من و همسرم به طبیعت و موجودات زنده باعث شد تا یکی از گزینه‌های کادو تولدش خیلی اوقات یک حیوان کوچولو باشه.

حضور یک موجود کوچک در خانه و تماس نزدیک دخترمون با اون چند موضوع رو به ما یاد داد. اول اینکه باوجود علاقه زیاد به حیوانات این روزها گاهی شاهد ترسش از بعضی موجودات زنده هستیم. و جریان این ترس چندان ربطی به تماس از کودکی نداره. و ممکنه در هر سنی و گاهی با یک اتفاق ساده به وجود بیاد. مطلب دیگه یادگرفتن توجه به نیازهای یک موجود زنده دیگه بود. غذا دادن، نظافت و رسیدگی‌های بهداشتی. و البته این هم باعث نشد که این روزها دختر ما یک انسان کاملاً مسئولیت‌پذیر و متعهد باشه.

حتی شما گاهی فکر می‌کنید با حضور یک حیوان خانگی فرزندتان مهربان‌تر و دلسوزتر هم خواهد شد. اما زمانی فهمیدم این هم تخیلی بیش نیست که با جسد نیمه‌جان هَمستِر جانمان در تخت خواب چشم تو چشم شدم!

تصور کنید بعد از یک چرت وسط روز، چشمتون رو باز کنید و با این صحنه مواجه بشین! هیچ مدرکی هم ندارید که بفهمید چه اتفاقی افتاده. تنها چیزی که مطمئن هستید اینه که خودبه‌خود این اتفاق برای این موجود بیچاره نیفتاده. لابد یه دخترکی هَمستِر بیچاره رو از خونه‌اش درآورده. و نمی‌دونم حین بازی چه بلایی سر این موجود بی‌گناه اومده.

خلاصه هَمستِر بی‌گناه مرد. و ما با مراسم خاصی دفنش کردیم. و یادم موند که قبل از هرگونه چرت وسط روز حواسم به امنیت همه موجودات زنده در خانه باشه. و البته یاد گرفتم که باید بین سن بچه و سایز و لطافت حیوان خانگی تناسب درستی برقرار باشد.

صورتی یا آبی، مساله این نیست!

چند ماهی بود که دخترمان را باردار بودم. ورود به دنیای والدین به‌خودی‌خود مملو از هیجان و نادانسته‌ها بود. اما با مشخص شدن جنسیت فرزندمان وارد فاز جدیدی از تفکرات و ایده‌هایی شدم که بعضاً چالش‌برانگیز بودند.

در یکی از روزهای بارداری وارد فروشگاهی شدیم تا تخت و کمد نوزاد را انتخاب کنیم. در فروشگاه قدم می‌زدم و به این فکر می‌کردم که کدام کمد مناسب است. رؤیاپردازی می‌کردم که لباس‌های کوچک و لطیف دخترک را داخل کشوها قرار می‌دهم. که فروشنده عزیز با یک سؤال مرا به واقعیت پرت کرد!

فکر می‌کنید اولین سؤال فروشنده چه بود؟! منتظر دختر هستید یا پسر؟ ما هم که چندان به این جریان اهمیت نمی‌دادیم گفتیم دختر ولی مگر فرقی هم می‌کند؟ جواب فروشنده جالب بود. گفت آخه معمولاً برای دخترها تخت خواب صورتی و قرمز می‌برند و برای پسرها آبی!

خدای من، یعنی رنگ هم جنسیت دارد؟ ماجرا به اینجا ختم نشد. آن سال‌ها به هر مغازه سیسمونی که وارد می‌شدم مجموعه جنس‌ها را می‌شد در دو رنگ کلی خلاصه کرد. آبی و صورتی! حتی کار به‌جایی رسیده بود که برای اسباب‌بازی‌ها هم سراغ می‌گیرند که دختر یا پسر؟!

اما واقعاً مسئله این بود؟ رنگ لباس، انتخاب وسیله‌ای برای بازی و رشد فکری فرزند من به جنسیت او مربوط است؟ این روزها که وارد مغازه‌های لباس کودک می‌شوم بازار را متفاوت‌تر می‌بینم. و با دیدن اتاق کودکان تازه به دنیا آمده گاهی لبخند می‌زنم که به‌به بالاخره از رنگ کلیشه‌ای صورتی و آبی گذشتیم. اما هنوز راه طولانی و پر چالشی پیش روی ما والدین است تا فرزندانمان را ورای جنسیتشان تربیت کنیم.

هفت آرزو هفت وصیت

یک

تبدیل کار تربیتی به عشق، در فضای محبت‌آمیز و احترام. فضایی که کودکان با عشق بزرگ شوند، رشد کنند، توانایی‌هایشان شکوفا شود و بیش از هر چیز احساس امنیت کنند.

دو

حذف رقابت به هر شکل از محیط تربیتی. رقابت ویرانگر است. معنا و مفهوم هر کار را دگرگون و تخریب می‌کند. برتر، بهتر، ترها و ترین‌ها وجود خارجی ندارند. فریب رقابت را نباید خورد.

سه

جایگزین کردن مشارکت در همه‌ی کارها و در همه‌ی سطوح. در خانواده، در مهد کودک، در جامعه‌ی کوچک، در جامعه‌ی بزرگ. لذت کار دسته‌جمعی سازنده است. توان و اعتماد، دوستی و محبت به وجود می‌آورد.

چهار

پرهیز از هر گونه داوری درباره‌ی کودکانِ در حال رشد. ضعف و پیشرفت، خوب و متوسط برای کودکان مفهومی ندارد. برای آن‌ها پرونده نسازیم. در تعامل مداوم، امکانات رشد را فراهم کنیم.

پنج

پرهیز از دام‌های تکنولوژی و تبلیغات. فناوری تجارتی سودآور شده و دامی تازه برای مصرف‌گرایی از راه تبلیغات است. گاه احساس آقایی تکنولوژی بر انسان را داریم. انسانی که هوش، ذکاوت، اندیشه و توانایی‌های خود را در اختیار هدف‌های مجازی می‌گذارد.

شش

پرهیز از گذاشتن بار سنگین بر دوش کودکان. کار ما ایجاد فرصت‌ها و آزاد گذاشتن کودکان است. پیش‌افتادن و عقب‌ ماندنی مطرح نیست. آموزش زبان و فناوری‌های الکترونیکی دیر نمی‌شود. یاد گرفتن چند عبارت یا زدن چند دکمه آموزش نیست، نوعی فشار بیهوده و گاه گمراه‌کننده است.

هفت

رفتن به سوی طبیعت و باز هم طبیعت. طبیعت با انسان صادق است. هر لحظه‌ی آن اکتشافی است نو. در طبیعت با دنیای خلقت، تنوع بی‌پایان و شگفتی‌های باورنکردنی آن روبه‌رو هستیم. شناختن طبیعت و حفظ آن، شوق‌انگیز بلکه لازم و حیاتی است.

توران میرهادی

روحش شاد و یادش گرامی