ده فرمان معلمی

 ده فرمان معلمی

از دیدگاه زنده‌یاد خانم توران میرهادی

ده فرمان یا به عبارتی ده صفتی که یک معلم خوب باید داشته باشد عبارتند از:

معلم باید متواضع باشد: معلم همیشه می‌آموزد؛ از شاگرد، از پدر و مادر، از مستخدم مدرسه. و در هر شرایطی در حال آموختن است. خودش هم شاگرد است و هم معلم. به همین سبب نمی‌تواند چیزی را برای خودش نگه دارد. او می‌گیرد و رد می‌کند. یعنی یک معلم همواره پر می‌شود و خالی می‌گردد. بنابراین اگر متواضع نباشد و طلب نکند و طلبگی نداشته باشد، نمی‌تواند همیشه بیاموزد.

معلم باید باحوصله باشد. کار تعلیم و تربیت بسیار طولانی است. معلم ذره‌ذره از زحماتش نتیجه می‌‌گیرد. کار معلم مثل کلید برق نیست که در یک حرکت کشف کند. حوصله‌ی راه‌یابی، حوصله‌ی حل کردن مشکلات و دیگر حوصله‌ها.

معلم باید دقیق باشد. اگر دقیق نباشد، نمی‌تواند ببیند. از لحظه‌ها و رفتارها می‌گذرد. از علامت‌هایی که شاگرد، محیط، پدر و مادر می‌دهند می‌گذرد. پس فقط دقت معلم است که می‌تواند او را در زمینه‌ی کارش را‌هنمایی کند.

معلم باید حالت بی‌طرفی علمی داشته باشد. یعنی تعصب نداشته باشد، زود قضاوت نکند و زود به نتیجه نرسد، بلکه مثل یک دانشمند شرایط را سبک و سنگین کند، علت را بیابد و پیش از قضاوت، سنجش‌های لازم را درباره‌ی شاگردش، کارش، رشته درسی‌اش و خودش داشته باشد.

معلم باید پایداری و مقاومت داشته باشد. اگر امروز معلم کارش به نتیجه نرسید و در روزهای آینده هم نتیجه نداد، همچنان در جهت مقصود پایداری کند تا شاگردش، خودش‌، کلاسش و مدرسه‌اش را به مقصد نزدیک کند. تا پدر و مادر را در زمینه‌ی هدایت کردن فرزندشان راهنمایی کند.

معلم باید ذهنی باز داشته باشد.گیرنده‌های معلم مثل گیرنده‌های تلویزیون در همه جهت‌ها باید کار کند و هیچ وقت بر روی یک موضوع نایستد. اگر معلم دیگری تجربه‌ای کرده است، ذهن باز معلم است که می‌تواند این تجربه را بگیرد و بسنجد و از آن بهره بگیرد. اگر بچه‌ای کار تازه‌ای کرده است، ذهن باز یک معلم است که می‌تواند این تجربه را بگیرد و بسنجد و از آن بهره بگیرد و از آن کار تازه کودک نکته‌ای بیاموزد که کار معلمی او را ثمربخش‌تر کند. اگر معلمی مقاله‌ای می‌خواند، ذهن باز اوست که می‌تواند نکته‌هایی از آن مقاله دریافت کند. اگر در جایی پژوهشی شده است، ذهن باز معلم از آن پژوهش بهره‌ای برای کارش می‌گیرد. ذهن معلم باید نسبت به تأثیرات خارجی باز باشد و واهمه‌ای نداشته باشد.

معلم باید انعطاف داشته باشد. خطری که معلمان را همیشه تهدید می‌کند این است که در روش و سبکشان متخصص می‌شوند و می‌گویند من به جز این روشِ تدریس هیچ روش دیگری را قبول ندارم. چنین چیزی درست نیست. باید قبول کرد و انعطاف داشت، رفت، دید، فهمید، نشست و گوش کرد. در حقیقت معلم باید گوش‌ها، چشم‌ها و ذهن باز در برابر همه تأثرات داشته باشد و انعطاف‌پذیر باشد.

معلم باید با شاگردانش رابطه‌ی صمیمانه و انسانی برقرار کند. در چنین حالتی است که محیط آماده می‌شود برای اینکه بچه بیاموزد. متأسفانه ما به نقش این رابطه‌ی صمیمانه به‌اندازه‌ی کافی آگاه نیستیم. این رابطه‌ی صمیمانه گاه با یک نگاه یا یک لبخند یا یک نوازش یا گفتن جمله‌ای کوتاه ایجاد می‌شود. به‌هرحال، چنین رابطه‌ای خیلی درونی است و آنچه به وجود می‌آورد خیلی متفاوت است. نمی‌شود فرمول‌وار بیان کرد؛ فقط باید مهارت داشت و به‌جا و به‌موقع حرکت مناسب را انجام داد.

معلم باید ظرافت و تعمق داشته باشد. معلمی کار فوق‌العاده ظریفی است. من گاهی در فیلم‌ها می‌بینم که دارند تلفن یا دستگاه رادیو و یا تلویزیون را سیم‌پیچی می‌کنند، سیم‌های نازک را می‌کشند و به هم وصل می‌کنند، یا نحوه استفاده از وسایل جراحی را می‌بینم که چقدر کار ظریفی است، ناگهان به نظرم می‌رسد که کار معلم از این هم ظریف‌تر است. در کار تعلیم و تربیت موج‌ها را نمی‌شود دید و ثبت کرد. من حرف می‌زنم شما ثبت می‌کنید ولی ما هیچ ارتباط سیمی با همدیگر نداریم! حالا فکرش را بکنید معلم چقدر باید در کارش ظرافت داشته باشد تا بتواند همه موج‌ها را در جهت پیشرفت کارش به حرکت درآورد. متأسفانه کمند معلمانی که این نکته را کاملاً درک کرده باشند و در عمل هم به آن رسیده باشند. یکی از کسانی که این نکته را به خوبی دریافته بود و در عمل هم به آن رسیده بود جبار باغچه‌بان بود. او دقیقاً به تمام ظرافت‌های معلمی رسید. هر نگاهش، هر واکنش و برداشتش نسبت به‌کاری که انجام می‌داد، درنهایت ظرافت بود و این آن جایگاهی است که معلم در حین کار عملی ورزیده می‌شود و تئوری چندانی به‌کارش نمی‌آید.

معلم باید قدرت طراحی و پیش‌بینی داشته باشد.

من روی این صفت تکیه می‌کنم. معلم باید زمان لازم برای مطالعه، طراحی و پیش‌بینی را داشته باشد و این طراحی را مثل یک دانشمند انجام بدهد. یعنی کار مستند و صحیح بکند و دقت واقعی علمی داشته باشد.

آنچه گفتم به ترتیب اهمیت نبود. چون هر یک از این صفات در جای خودش بسیار مهم است و هیچ‌یک بر دیگری برتری ندارد.

 

منبع: گفت‌و‌گو با زمان تدوین مسعود میرعلایی

هفت آرزو هفت وصیت

یک

تبدیل کار تربیتی به عشق، در فضای محبت‌آمیز و احترام. فضایی که کودکان با عشق بزرگ شوند، رشد کنند، توانایی‌هایشان شکوفا شود و بیش از هر چیز احساس امنیت کنند.

دو

حذف رقابت به هر شکل از محیط تربیتی. رقابت ویرانگر است. معنا و مفهوم هر کار را دگرگون و تخریب می‌کند. برتر، بهتر، ترها و ترین‌ها وجود خارجی ندارند. فریب رقابت را نباید خورد.

سه

جایگزین کردن مشارکت در همه‌ی کارها و در همه‌ی سطوح. در خانواده، در مهد کودک، در جامعه‌ی کوچک، در جامعه‌ی بزرگ. لذت کار دسته‌جمعی سازنده است. توان و اعتماد، دوستی و محبت به وجود می‌آورد.

چهار

پرهیز از هر گونه داوری درباره‌ی کودکانِ در حال رشد. ضعف و پیشرفت، خوب و متوسط برای کودکان مفهومی ندارد. برای آن‌ها پرونده نسازیم. در تعامل مداوم، امکانات رشد را فراهم کنیم.

پنج

پرهیز از دام‌های تکنولوژی و تبلیغات. فناوری تجارتی سودآور شده و دامی تازه برای مصرف‌گرایی از راه تبلیغات است. گاه احساس آقایی تکنولوژی بر انسان را داریم. انسانی که هوش، ذکاوت، اندیشه و توانایی‌های خود را در اختیار هدف‌های مجازی می‌گذارد.

شش

پرهیز از گذاشتن بار سنگین بر دوش کودکان. کار ما ایجاد فرصت‌ها و آزاد گذاشتن کودکان است. پیش‌افتادن و عقب‌ ماندنی مطرح نیست. آموزش زبان و فناوری‌های الکترونیکی دیر نمی‌شود. یاد گرفتن چند عبارت یا زدن چند دکمه آموزش نیست، نوعی فشار بیهوده و گاه گمراه‌کننده است.

هفت

رفتن به سوی طبیعت و باز هم طبیعت. طبیعت با انسان صادق است. هر لحظه‌ی آن اکتشافی است نو. در طبیعت با دنیای خلقت، تنوع بی‌پایان و شگفتی‌های باورنکردنی آن روبه‌رو هستیم. شناختن طبیعت و حفظ آن، شوق‌انگیز بلکه لازم و حیاتی است.

توران میرهادی

روحش شاد و یادش گرامی

رقابت

رقابت در لغت به معنی پیشی‌گرفتن از دیگری است. کوششی است برای جلو افتادن از دیگری و رسیدن به هدفی که مورد نظر هر دو طرف است. شاید رقابت برای مدت کوتاهی به پیشرفت منجر شود، اما چنین پیشرفتی همیشگی نخواهد بود و در طولانی‌مدت تأثیرات و عوارض جبران‌ناپذیری روی فرد و جامعه خواهد داشت. وقتی انسان در میدان رقابت قرار می‌گیرد، تلاش می‌کند تا از دیگران پیشی بگیرد و خود برنده‌ی میدان شود. سود و منفعت خود را در نظر می‌گیرد و به منافع خود نظر دارد. وقتی برنده‌ی میدان می‌شود، ابتدا احساس شادی و نشاط دارد و برای همین همواره سعی می‌کند برنده باقی بماند. اما به‌مرور احساسی که در او پررنگ‌تر می‌شود احساس ترس از عقب‌افتادن است. او همواره در تلاش و تکاپوی حفظ جایگاه برنده است و شاید حتی به مرور از هدف اصلی و ارزش آن نیز دور شود. مثلاً در ورزش، هدف اصلی سلامتی است، اما ورزش با رقابت باعث می‌شود نه تنها از سلامتی فاصله بگیریم بلکه در موارد بسیار شاهد بیماری و حتی مرگ افراد هستیم.

مسئله‌ی بعد مسئله‌ی مقایسه است. انسان‌ها در میدان رقابت مورد مقایسه قرار می‌گیرند و بدین‌ترتیب اصل تفاوت‌های فردی زیر سؤال می‌رود. همه‌ی انسان‌ها منحصربه‌فردند. هر کس ویژگی‌ها و توانایی‌های خاص خود را دارد. هر انسانی بهتر است با گذشته‌ی خودش مقایسه شود. به‌این‌ترتیب هر فرد تلاش می‌کند هر روز خود را بهتر از دیروز کند. با این روش او رشد می‌کند و به یادگیری می‌رسد و این گونه است که انسان‌های رشد یافته وقتی در کنار هم قرار گیرند، با توجه به شناختی که هر یک از آن‌ها از خود دارد، سبب پیشرفت جامعه‌ای مثل خانواده، مدرسه، باشگاه و یا هر گونه سازمانی می‌شوند.

به طور کلی در هر گروه یا جامعه‌ای که قدرت، حاکمیت، اختیار و نفوذ، پیروزی، مالکیت، قانون، شجاعت و نیرو بیش‌ترین ارزش و اعتبار را داشته باشد، رقابت و منازعه شکل می‌گیرد و پیروزی و شکست بیان می‌شود و برنده‌ها امتیاز می‌گیرند. اما اگر گروه و جامعه‌ای ارزش‌های خود را بر مبنای پرورش، زندگی‌بخشیدن، عشق، حساسیت، طبیعی‌بودن، خلاقیت، کارکردن با طبیعت و حمایت از دیگران قرار دهد، مشارکت و تعاون شکل می‌گیرد. به‌جای برنده و بازنده، بهبود شرایط برای همه، میزانی است برای سنجیدن پیروزی و موفقیت. چنین جامعه‌ای با عالَم طبیعت هماهنگ است. مشارکت و تصمیم‌گیری بر مبنای مشورت در این سیستم انجام می‌شود.

در رقابت، چون مسئله‌ی برد و باخت در بین است، عده‌ای بازنده می‌شوند و از میدان کنار می‌روند. عده‌ای که قوی‌تر هستند باقی می‌مانند. بازنده‌ها روحیه‌ی خود را از دست می‌دهند و به گوشه‌ای پناه می‌برند. اما برنده‌ها مورد توجه و تشویق قرار می‌گیرند. به این ترتیب دودستگی شکل می‌گیرد، تعادل به هم می‌خورد و اصل مهمِ اتحاد آسیب می‌بیند. زمانی که اتحاد جامعه و یا گروهی از بین برود، آن جامعه به سمت ویرانی و فروپاشی گام بر می‌دارد. به‌طور کل برتری و بهتر‌بودن همواره با تخریب و نابودی همراه است.

به گفته‌ی زنده‌یاد خانم توران میرهادی "رقابت ویرانگر است. معنا و مفهوم هر کار را دگرگون و تخریب می‌کند. برتر، بهتر، ترها و ترین‌ها وجود خارجی ندارند. فریب رقابت را نباید خورد."

پس باید همان‌طور که اعضای مختلف بدن با همکاری یکدیگر به طور شایسته به حیات خود ادامه می‌دهند، ما نیز با معاضدت و معاونت، که از عوامل حیات‌بخش جامعه محسوب می‌شود، در حیات جامعه‌ی خویش سهم داشته باشیم. چرا که در عالم، جمیع کائنات در نهایتِ ارتباط‌اند و از این ارتباط تعاون بوجود می‌آید و این سببِ بقا و حیات‌ است و اگر تعاون و تعاضد را دقیقه‌ای از حقیقت اشیاء برداریم، تمامی کائنات وموجودات از بین می‌روند.

و والاترین و برترین این تعاون بین نوع انسان است.