Posts by admin

بازی‌های کامپیوتری

کودکان زیر شش سال مشتاقانه در حال کسب توانایی و هماهنگی ذهنی برای انجام بازی‌های کامپیوتری پیچیده هستند. آنها دوست‌ دارند از بزرگتر‌ها و دوستان خود تقلید کنند. اما بسیاری از بازی‌های کامپیوتری بالقوه اعتیاد‌آور هستند. محققان معتقدند انجام این بازیها سبب ترشح دوپامین در مغز می‌شود و فعال‌شدن این ماده شیمیایی است که باعث میشود کودکان خواستار دوباره و دوباره بازی‌کردن با آنها باشند. در نتیجه فعالیت فیزیکی کودکان کاهش می‌یابد و خطر ابتلا به چاقی افزایش می‌یابد.

پیشنهاداتی برای ایجاد عادات مثبت در استفاده از بازی‌های کامپیوتری:

• تا زمانی که امکان دارد خرید بازی‌ها را به تعویق بیاندازید.

• کنترل کنید کودکتان با کدام بازی و چه مدت بازی می‌کند. بازی‌های کامپیوتری می‌بایستی مکملی برای بازی در داخل و خارج از خانه باشد نه جایگزینی برای آن.

• برای انجام فعالیت‌های جسمانی و ورزش کودکان برنامه‌ریزی مشخصی داشته باشید.
• اجازه ندهید در مدت‌زمانی که بازی می‌کنند از اسنک یا میان وعده استفاده کنند.
• بازی‌ها را بر اساس گروه سنی کودکان انتخاب کنید.
• برای فعالیت‌های اجتماعی، بازی‌های گروهی، ملاقات دوستان، آشپزی و... زمان‌بندی کنید.
• می‌توانید در ارتباط با کارهای خانه به او مسئولیت بدهید.

هفت آرزو هفت وصیت

یک

تبدیل کار تربیتی به عشق، در فضای محبت‌آمیز و احترام. فضایی که کودکان با عشق بزرگ شوند، رشد کنند، توانایی‌هایشان شکوفا شود و بیش از هر چیز احساس امنیت کنند.

دو

حذف رقابت به هر شکل از محیط تربیتی. رقابت ویرانگر است. معنا و مفهوم هر کار را دگرگون و تخریب می‌کند. برتر، بهتر، ترها و ترین‌ها وجود خارجی ندارند. فریب رقابت را نباید خورد.

سه

جایگزین کردن مشارکت در همه‌ی کارها و در همه‌ی سطوح. در خانواده، در مهد کودک، در جامعه‌ی کوچک، در جامعه‌ی بزرگ. لذت کار دسته‌جمعی سازنده است. توان و اعتماد، دوستی و محبت به وجود می‌آورد.

چهار

پرهیز از هر گونه داوری درباره‌ی کودکانِ در حال رشد. ضعف و پیشرفت، خوب و متوسط برای کودکان مفهومی ندارد. برای آن‌ها پرونده نسازیم. در تعامل مداوم، امکانات رشد را فراهم کنیم.

پنج

پرهیز از دام‌های تکنولوژی و تبلیغات. فناوری تجارتی سودآور شده و دامی تازه برای مصرف‌گرایی از راه تبلیغات است. گاه احساس آقایی تکنولوژی بر انسان را داریم. انسانی که هوش، ذکاوت، اندیشه و توانایی‌های خود را در اختیار هدف‌های مجازی می‌گذارد.

شش

پرهیز از گذاشتن بار سنگین بر دوش کودکان. کار ما ایجاد فرصت‌ها و آزاد گذاشتن کودکان است. پیش‌افتادن و عقب‌ ماندنی مطرح نیست. آموزش زبان و فناوری‌های الکترونیکی دیر نمی‌شود. یاد گرفتن چند عبارت یا زدن چند دکمه آموزش نیست، نوعی فشار بیهوده و گاه گمراه‌کننده است.

هفت

رفتن به سوی طبیعت و باز هم طبیعت. طبیعت با انسان صادق است. هر لحظه‌ی آن اکتشافی است نو. در طبیعت با دنیای خلقت، تنوع بی‌پایان و شگفتی‌های باورنکردنی آن روبه‌رو هستیم. شناختن طبیعت و حفظ آن، شوق‌انگیز بلکه لازم و حیاتی است.

توران میرهادی

روحش شاد و یادش گرامی

چگونه به کودکان در تصمیم‌گیری کمک کنیم؟

زمانی که کودکان با مسئله یا کاری معنادار درگیر می‌شوند، نصیحت‌کردن و یا از مخمصه رهانیدن آنها جداً و واقعاً برایشان تحقیرآمیز است و شاید به منزله‌ی آسیب رساندن به اصالت روح آنان.

بسیار قدرتمند و موثرتر این است که به‌طور متمرکز و احترام‌آمیز به صحبت‌های آنان گوش دهیم و این‌گونه وارد فضای احساسات و نگرانی‌های کودکان شویم و فقط هنگامی که ظرف وجودشان خالی شد، با مطرح کردن تعدادی سؤالات روشنی‌بخش آنها را به سمت نتیجه‌گیری‌های شخصی هدایت کنیم. به‌این‌ترتیب به آن‌ها کمک می‌کنیم که درک درستی درباره‌ی آنچه به نظرشان صحیح می‌آید، برسند.

والدین هرقدر "نصایح درخشان‌تری" ارائه دهند، کودکان خاموش‌تر و راکدتر می‌شوند، خصوصاً در سنین بلوغ که بسیار آسیب‌پذیرند.

مثال:

دختر ۱۴ ساله نزد پدرش رفت و گفت: "بابا، من نمی‌دونم چه‌کار کنم. وقتی در کنار دوستانم هستم خیلی کم‌رو و خجالتی هستم. چه کار باید بکنم؟" به جای تصدیق و تأیید این که چقدر این حالت دردناک است، پدر برای لحظه‌ای فکر کرد و گفت: "خوب این قدر کم‌رو نباش!" نوجوان، در حالی‌که احساس شرمندگی و نومیدی می‌کرد، برگشت و بدون این‌که معنی کارش را بفهمد، تصمیم گرفت دیگر هرگز مشکلاتش را با پدر مطرح نکند.

اما برای رسیدن به هدف بهتر است این گونه عمل کنیم:

  • گوش سپردن عمیق و اندیشمندانه همراه با رعایت احترام
  • تصدیق احساسات و تجربیات آنان
  • با ظرافت و آرامی و با طرح پرسش‌هایی باز و انگیزنده، آنان را در رسیدن به درکی واضح و شفاف از خودشان هدایت کنیم.

بسیار ضروری است که سؤالاتی را طرح کنیم که جواب آن‌ها برای ما مشخص نباشد. اگر مشتاق این باشیم که کودک پاسخی از پیش تعیین شده ارائه دهد، نمی‌توانیم با موفقیت این کار را انجام دهیم. اجرای این روش نیازمند اعتماد و ترک عادات گذشته است. هنگامی که با به کارگیری این روش مشاهده کردیم که کودک‌مان خود به ارائه‌ی راه حل‌های خلاق نائل شده، بسیار شادمان می‌شویم و دوست داریم که باز هم آن را امتحان کنیم.

بدین ترتیب کودک حمایت می‌شود تا معلم خود باشد.

زمان لازم برای اجرای این نقش وقتی است که برای کودک مشکلی بغرنج پیش می‌آید در مورد این‌که در موقعیتی معین چه اقدامی صحیح و درست است. یعنی وقتی‌که کودک خودش نیاز به یک تصمیم‌گیری اخلاقی را درک می‌کند.

البته این امری طبیعی است که در مقابل مسائل و مشکلات بخواهیم از کودکان خود حمایت کنیم، اما آنچه آنان نیاز دارند فرصتی است که قابلیت‌های روحی و مهارت‌های خود را توسعه دهند تا بتوانند بر مشکلاتی که جریان زندگی ناگزیر به وجود خواهد آورد فائق آیند.

قرار نیست هر مشکلی خیلی سریع حل و فصل شود. ممکن است کودک احتیاج داشته باشد که بعد از صحبت با ما مدتی فکر کند. شاید مایل باشیم زمانی را جداگانه یا با هم به دعا و تفکر بپردازیم، و یا درباره‌ی آن مطالعه کنیم. یک راه بسیار عالی برای پی بردن به ضمیر کودک این است که بعد از تأمل و تفکر از او بپرسیم به چه نتیجه‌ای رسیده است.

شروع به این کار از اوان زندگی کودکان، امتیاز فوق‌العاده‌ای است برای آنان در مسیر تحقق رشد روحی و اعتمادبه‌نفس.

وقتی کودکان خطا می‌کنند

دلائل متعددی برای بدرفتاری کودکان وجود دارد. مثلاً ناراحتی‌های جسمانی از جمله خستگی، گرسنگی، گرما و سرما، حس کردن ناراحتی و نگرانی ما و... در کل هرگاه کودکان احساسی ناخوشایند داشته باشند رفتاری ناخوشایند از خود بروز می‌دهند. هنگامی که والدین به عنوان مربی این رفتارهای منفی کودک را متوقف می‌کنند، همان‌قدر در حق او محبت می‌کنند که وقتی تلاش و کوشش او را تحسین می‌کنند. زیرا بدین‌ترتیب کمک می‌کنیم که آن‌ها از احساس ناخوشایندشان عبور کنند و در آن احساس نمانند.

والدین در نقش مشاور به کودک اجازه نمی‌دهند در آزردن خود و دیگران بیش از حد پیش برود و بدین طریق امنیت لازم را برایشان تامین می‌کنند. مثلاً پدری متوجه می‌شود که پسر چهارساله‌اش اخیراً هنگام بازی با سایر بچه‌ها عصبانی می‌شود، تا حدی که در هر لحظه احتمال شروع سنگ‌پرانی وجود دارد. در این‌جا پدر می‌تواند انتخاب کند که نصیحت کند و بگوید: «پژمان، آروم باش، و الا مجبوری بازی رو ترک کنی.» و یا به امید این‌که اوضاع خودبه‌خود خوب می‌شود قضیه را نادیده بگیرد و یا در جهت ممانعت وارد عمل شود و در عین حال یک فضیلت مانند ملایمت، احترام، مهربانی را به او تعلیم دهد. مثلاً کودک را روی زانوی خود بنشاند و به آرامی از او بپرسد: «پژمان، فکر می‌کنی می‌تونی این‌جا با دوستی و مهربونی بازی کنی یا لازمه برای مدتی خودت تنهایی بازی کنی؟»

بدین‌ترتیب ما می توانیم رفتارهای اشتباه و خطاهای کودکان را همزمان با به‌کارگیری نام فضائل اصلاح کنیم.

در کنار این مسائل یادمان باشد که برخی خطاهای کودکان به خاطر شیطنت و یا کنجکاوی‌های کودکانه است. در هر حال، خطا بخشی از جریان آموزش و رشد است. همانطور که راه رفتن و حرف زدن کودک بدون خطا و اشتباه نیست، سایر مهارت‌های او نیز بدون خطا و اشتباه پیش نمی‌رود. بپذیریم که خطا و اشتباه جزئی از فراگیری اوست.

کودک سالم از دیدگاه آلپورت (قسمت دوم)

هر فرد سالم در مسیر رشد و بالندگی خود نیازمندِ آن است که تصویر درستی از خودش داشته باشد.

وظیفه‌ی مراقب و والدین کودک این است که به او کمک کنند خودش را دقیق بشناسد.

از دیدگاه آلپورت، خویشتنِ هر فرد از لحظه‌ی تولد تا دوران بلوغ هفت مرحله دارد:

    • خودِ جسمانی
    • تشخیص هویت خود
    • احترام به خود
    • گسترشِ خود
    • تصور از خود
    • خودِ معقول
    • گسترشِ اختصاصی

مرحله‌ی اول (خودِ جسمانی): مربوط به دوره‌ی نوزادی است که در این دوره نوزاد شناختی از خود ندارد و همه چیز را به شکل یک کلّیتِ واحد می‌بیند. ما با توجه کردن به نیازهای نوزاد، امنیت دادن به او برای کشف دنیای اطرافش و تحریک حواس پنج‌گانه‌ی او می‌توانیم به درک بهتر خودِ جسمانی او کمک کنیم.

مرحله‌ی دوم (تشخیص هویت خود): این مرحله معمولاً از ۱ سالگی آغاز می‌شود. "من" کودک شکل می‌گیرد. در این مرحله می‌توانیم از طریق بازی‌های متعدد کمک کنیم تا خودش را بهتر ببیند. بدنش را دوست داشته باشیم و به بدنش احترام بگذاریم.

مرحله‌ی سوم (احترام به خود): این مرحله از ۲ سالگی شروع می‌شود و تا انتهای ۳ سالگی ادامه پیدا می‌کند. در این مرحله کودک می‌آموزد که او دوست‌داشتنی است. کودک در این دوران می‌کوشد توانایی‌های خود را بشناسد و آن‌ها را به کار بگیرد. بدین‌ترتیب نوعی استقلال را تجربه می‌کند و دوست دارد مستقل باشد. به همین دلیل کمی پرخاشگر و لجباز می‌‌شود، که این بخشی از رشد کودک است و با صبوری می‌توان از این مرحله عبور کرد. پس از مدت کوتاهی، «همراهی» جایگزینِ «پرخاشگری» می‌شود.

مرحله‌ی چهارم (گسترشِ خود): این مرحله از چهار سالگی آغاز می‌شود. کودک در این دوره از وجود دیگران و اشیاء آگاهی کامل به دست آورده است و می‌داند که کدام یک از این افراد و اشیاء مال او و یا در ارتباط با او هستند و در تلاش است که شناخت گسترده‌تری از خود و فعالیت‌ها، توانایی‌ها و ارتباطات پیدا کند.

مرحله‌ی پنجم (تصور از خود): این مرحله از پنج سالگی آغاز می‌شود. در این مرحله از رشد، کودک معمولاً بر اساس احساسی که بزرگ‌ترها نسبت به او دارند، تصویر خود را می‌سازد. به همین دلیل ضروری است که به او کمک شود تا تصویر مثبت و خوبی از خود به دست بیاورد. از آن‌جا که کودکان بزرگ‌ترها را موجوداتی بی‌عیب‌و‌نقص و کامل می‌دانند، کلام آن‌ها را می‌پذیرند و باور می‌کنند.

مرحله‌ی ششم (خودِ معقول): معمولاً کودکان از شش‌سالگی وارد این مرحله می‌شوند. در این دوره، از طریق مربیان و دوستان خود با انتظارات و توقعات تازه‌ای روبه‌رو می‌شوند. بدین‌ترتیب او قانون‌های جدیدی را می‌آموزد. در این مرحله می‌آموزد که فکر کند، منطق و دلیل بیاورد و به‌دنبال پیدا کردن راه حل باشد.

مرحله‌ی هفتم (گسترش اختصاصی): این مرحله آخرین مرحله‌ی پرورشِ "خود شدن" از دیدگاه آلپورت است. این مرحله از دوران بلوغ شروع می‌شود. در این مرحله او، با نگرشی کاملاً متفاوت و با تجربه‌هایی که به دست آورده، سعی می‌کند که هویت خود را دقیق‌تر و کامل‌تر بیابد. پرسش "من کیستم" همواره با اوست. نوجوان به همه‌ی الگوها، روش‌ها و مسائلی که بزرگ‌ترها برای او ساخته‌اند دوباره فکر می‌کند و به رؤیاها و هدف‌های زندگی خود می‌اندیشد.

آلپورت معتقد است برای دستیابی به شخصیتِ سالم لازم است تمام مراحل به خوبی و در زمان اصلی خود طی شود. او برای رسیدن به این منظور راهکارهایی را ارائه داده که در قسمت سوم به آن‌ها می‌پردازیم.